Coffee

دیروز با شمس جانِ زندگیم رفتیم یه کافه ای در گوشه و کنار شهر

منورو که مشاهده کردیم..

چشممون به جمال یه نوع قهوۀ تازه به دوران رسیده روشن شد..

تا اومدیم خودی نشون بدیم..(!!)معنیِ اسم قهوه پاچمونو گرفت پرتمون کرد توی خاطرات..

«قهوۀ آرزوی مرگ»

با خودم گفتم حتماً این قهوه انقد تلخه که بعدازخوردنش آرزوی مرگ(!!) می کنی..

مثل بعضی از آدمها که بعد از برقراری ارتباط باهاشون آرزوی مرگ میکنی..