ما هیچ

ما نگاه

این جمله رو با تمام وجودم درک کردم!

وقتی محو صورتش شدم و اون مشغول گوشیش بود

یادمه اون اوایل ازم پرسید که «فک میکنی امکانش هست که توی یه لحظه به هیچ چیزی فکر نکنی ؟!»

من اون موقع جوابم منفی بود

یعنی به نظرم درست ترین جواب رو داده بودم و خودش هم اینو قبول داشت..

ولی دیروز..

وقتی محو نیم رخ جذابش شده بودم..

وقتی دستم جا خوش کرد روی سیبک گلوش..

وقتی خندید و دلم ضعف کرد..

وقتی حرف زد و سیبک گلوش زیر دستم جا به جا شد..

وقتی نبضش رو زیر انگشتم حس کردم..

وقتی همه ی وجودم نگاه شده بود..

ذهنم خالی بود

به هیچی فکر نمیکردم..

حتی به اینکه چقد این فرد روبه رومو دوست دارم..

به هیچی..

انگار عقلمم شده بود

«ما هیچ،ما نگاه»