نمیدونم اصلیت این نگرانی واسه کجاست!

ریشه و نسبش به کجا برمیگرده!

 

ولی آی حالتو خراب میکنه..

آی زندگیتو توی کسری از ثانیه میریزه بهم..

اصلا نمیتونم درک کنم چه جوری امکان داره یهو یه حس بیاد بشینه توی دلت و دیگه تکون نخوره...

باباجان پاییزه..

همه توی پاییز میرن عاشق میشن..

تو چرا یهو میای میشینی کنج دلم و لونه میکنی تا تَهِ زمستون آخه؟..ها؟!!!

جمع کن برو دیگه..

شدی مثلِ این دختر خیابونیا که لنگِ دو قرون پولن که از جیب این و اون با کثافت کاری کِش برن..

گفتم دختر خیابونی..

چرا میگن دختر؟...

پسر نمیتونه خیابونی باشه؟

البته که میتونه..

ولی به قول مامانم..

پسر یهو شکمش بالا نمیاد ..

یعنی چی؟..

یعنی پسر هرچقدم خیابونی و کثیف باشه بازم میتونه با خیالِ راحت راه بره و بگه من کاری نکردم..

ولی دختر چی؟..

میتونه با یه شکمِ بالا اومده بازم بگه من کاری نکردم؟..

میگم که...

نگران نباشید..!!!!!!!!!!!