« دلم نمیخواد اصلا ببخشمت»

کاش قلبمونم عقل داشت

یا عقلمونم قلب داشت

بعضی اوقات احساس میکنم مثل یک طفل بی پناه و معصوم که بین دعوای پدر و مادرش گیر کرده ، منم بین دعوای عقل و قلبم گیز کردم

 

عقلم میگه نبخش

قلبم میگه مگه هرشب آرزوی برگشتش رو نداشتی ؟دلت میاد نبخشیش؟

 

عقلم میگه اگه ببخشیش دوباره تاریخ برات تکرار میشه

قلبم میگه مگه دوسش نداری؟ چطوری میتونی ببینی که غرورش خرد بشه؟

 

عقلم میگه اون مگه کم غرورتو رو له کرد؟

قلبم میگه ولی پشیمونه

 

.... و اینجا دیگه جسمم مستاصل میشه و متوسل میشه به سیگار و پرت کردن حواس

عمیقا دلم نمیخواد ببخشمش

عمیقا دلم میخواد برم بزنم تو دهنش

عمسقا دوست دارم بهم بگه دلش واسم تنگ شده و منم بگم غلط کردی

بگه برگردیم پیش هم 

بگه پشیمونم

و من بگم من دیگه تورو نمیخوام

 

ولی...

میخوامش

حقیقتش اینه که بند بند وجودم میخوادش

حقیقتش اینه که نمیدونم چطوری باید احساساتمو کنترل کنم

 

چرا به ما نگفتن قراره زندگی انقد سخت باشه؟

من دلم نمیخواد ببخشمش :(