همه چیز از همین یه جمله پر معنی شروع شد

«نقطه سرخط»

 

یادمه توی دوران دبستان 

موقعی که تازه نوشتن رو یاد گرفته بودم

همش یادم میرفت به جمله «نقطه سرخط» دقت کنم 

از بچگی ذهن فعالی داشتم و همیشه در یک لحظه روی چند کار تمرکز داشتم و این شده بود عادتم و این وسط همیشه بی دقتی هایی هم داشتم که باعث ضرر توی کارم میشد و هیچ وقتم ازش درس نگرفتم

دنیا هم که قوانین خودش رو داره 

وقتی یک کاری رو اشتباه انجام میدی انقدر اون کار برات تکرار میشه تا ازش درس بگیری و دیگه تکرارش نکنی

همیشه و همیشه و همیشه 

از این اشتباه سالهاست دارم چوب میخورم و هنوز نفهمیدم باید گوشم به دهن معلم باشه 

که وقتی بهم میگه نقطه سرخط یعنی یه شروع جدید 

بعنی اون خط رو ببند و تمومش کن 

نقطه اش رو بزار و برو یه خط جدید رو شروع کن 

یعنی خط قبلی رو با هر اشتباهی که داشتی رو بیخیال شو 

بیا دوباره شروع کن 

از خط جدید 

 

امروز متوجه خیلی چیزا شدم

خدای مهربون 

خدای الرحم و الراحمین 

خدای قشنگ و دلنشین

بارها و بارها با صدای بلند بهم گفته 

«نقطه سر خط»

و من چقدر بی توجهی کردم بهش 

چقدر نشنیدم که دارم بهم فرصت جدید میده 

چقدر کور بودم و فرصت های زندگیم رو ندیدم 

چقدر میتونستم در عین بالغ بودن بچه گانه رفتار کنم و کوله بار اشتباهاتم رو به دوش بگیرم و با عذاب سال های خوب زندگیم رو هدر بدم 

واقعا راسته که میگن «انسان بزرگترین دشمن خودشه»

و هیچ کس توی این دنیا به اندازه ای که خودم در حق خودم بدی کردم در حقم بدی نکرده 

 

همین جا برای همه کسانی که راه رو اشتباهی اومدن فرصت جدیدیه

 

همین لحظه 

همین جا

همین ساعت 

برای همه شما 

«نقطه

سرخط»