جونم براتون بگه که..

آره..

همین روزا بود..

ولی سال قبل..

کنارش نشسته بودم..

توی ماشین سفیدش..

میدونست از ماشین سفید خوشم نمیاد..

یادآوری نمیکنم که چی گفت و چی گفتم

چی شنید و چی شنیدم..

ولی از بین حرفاش فقط یه چیزو همیشه به خودم یادآوری کردم

توی چشمام با یه حالت تمسخر نگاه کرد و گفت:

«یه روزی به خودم این قولو دادم که دوباره توی ماشینم کنارم نشسته باشی..و من برات شرایط با من بودنو شرح میدم..»

سرم گیج نرفت..

صورتم از عصبانیت قرمز نشد..

یخ نزدم..

جیغ و داد و فریادم راه ننداختم..

ولی همون لحظه به خودم قول دادم یه روزی دوباره یه جا همدیگه رو میبینیم و این بار اون اومده باشه دنبالم..

یک سال گذشت..

تلاشم نتیجه داد..

خواست ببینمش و برای این دیدار اصرار داشت..

روزهای من همیشه قشنگن..

به قشنگیه وقتی که دل کندم..

روزتون قشنگ